کلمه ای که گویای احوالم باشد، کشف نشده!

سادگی و سادگی و سادگی،
تازه پی بردم به اِشکال خودم!
_________________________________
میفرماید که:

زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند تهمت بدنامی چند

این، پایان است.

الحمد لله علی عظیم رَزیَّتی

یک) داشتم یکی از کامنت ها رو جواب میدادم، بی دلیل این عبارت اومد به ذهنم: "الحمد لله علی عظیم رَزیَّتی" میخوام زار بزنم. برای خودم. میدونید که این عبارت در سجده ی آخر زیارت عاشورا اومده. یعنی خدایا شکرت برای این مصیبت عظیم. حتی شنیدیم که میگن شکر، نعمت رو زیاد میکنه و اینجا هم مصیبت رو مثل یک نعمت دیدند و درخواست زیاد شدنش رو دارند....

دو) چند هفته ی پیش یک جمله از آقای صفایی حائری دیدم: "عارف در برابر سختی ها، صبر نمیکنه، شکر میکنه"

سه) خانم حضرت زینب قطعاً یک اسطوره هستند و باید الگو باشند. ولی بِلاتشبیه، فرق های بزرگی هست بین یکی مثل من و ایشون که باعث میشه نتونم به خودم بگم صبور باش... برای ایشون روشن بود که در چه راهی قدم گذاشتند و چرا تحمل این مصیبت ها، نعمت خداست و شُکر داره. ولی من علاوه بر ضعیف بودنم، هرچی حساب کتاب میکنم نمیفهمم چرا باید با مصیبت به این بزرگی رو به رو باشم که تمام عمر درگیرم کرده باشه و مثل سایه تمام ابعاد زندگیم رو گرفته باشه؟ مصیبتی که وقتی تنها یک چشمه اش رو افرادی بسیار صبور، مؤمن، با تجربه، با سواد، متخصص و ... میبینند، فقط میگذرند. تازه در بهترین حالتش، فقط میگذرند. یعنی حتی چند دقیقه هم قابل تحمل نیست. اینجاست که "صبر" واژه ی کوچیکیه برای این مصیبت، اون هم برای آدمِ ضعیفی مثلِ من.

چهار) خدایا، نمیدونم اگه امتحانه، کدوم پاداشه که بتونه تمام سالهای عمر من رو جبران کنه؟

پنج) خدایا، هرچی هست، نبودش رو هم نمیتونم تحمل کنم. میدونی که... فقط توان میخوام.

شش) خدایا، واضح تر باهام حرف بزن! من هنوز نمیفهمم...

هفت) خیلی دعام کنید.

  • رهگذر