کلمه ای که گویای احوالم باشد، کشف نشده!

سادگی و سادگی و سادگی،
تازه پی بردم به اِشکال خودم!
_________________________________
میفرماید که:

زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند تهمت بدنامی چند

این، پایان است.

بازگشت ناپذیر

عاشق زنی مشو که می‌خواند

که زیاد گوش می‌دهد

زنی که می‌نویسد

عاشق زنی مشو که فرهیخته است

افسونگر، وهم‌آگین، دیوانه

عاشق زنی مشو که می‌اندیشد

که می‌داند که داناست، که توانِ پرواز دارد

به زنی که خود را باور دارد

عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن می‌خندد یا می‌گرید

که قادر است جسمش را به روح بدل کند

و از آن بیشتر عاشق شعر است

(اینان خطرناک‌ترین‌ها هستند)

و یا زنی که می‌تواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد

و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد

عاشق زنی مشو که دوستدار سیاست است، مفرح، هشیار، نافرمان و جواب‌ده است

و زنی سرکش که بی عدالتی را به طور ترسناکی می فهمد

و بینندۀ تلویزیون نیست

و چنین زنی زیباست

و از رد پای زمان بر پیکرش و چهره اش بیم ندارد!

که پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی

چرا که وقتی عاشق زنی از این دست می‌شوی

که با تو بماند یا نه

که عاشق تو باشد یا نه؟!

این‌گونه زن، بازگشت ناپذیر است.


مارتا ریورا گاریدو

  • رهگذر

نظرات  (۲)

پایانش برام غیرقابل منتظره بود
من بودم خط آخرو پاک میکردم :/
پاسخ:
آخرش دلیل اصلی بود برای اینکه چرا داره میگه: "عاشق زنی مشو که..." میخواسته بگه اینجور زنها بعد از اینکه یکی عاشقشون بشه دیگه نمیشن اون آدمی که قبلا بودند. پس یا عاشقشون نشید یا اگه شدید با خطراتش آشنا باشید! :))
آره متوجه شدم
به نظرم البته نتیجه گیری خوبی نبود واسه همین گفتم :)
پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">