کلمه ای که گویای احوالم باشد، کشف نشده!

سادگی و سادگی و سادگی،
تازه پی بردم به اِشکال خودم!
_________________________________
میفرماید که:

زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند تهمت بدنامی چند

این، پایان است.

سؤال

امشب حاج آقای پناهیان یه جایی از حرفهاشون گفتن: "دین به کنار، خدا و پیغمبر و قیامت به کنار، از زندگی چی میخوای؟ اگه همه ی آرزوت اینه که دکترا بگیری، ازدواج کنی، هیئت علمی بشی، بعد بگی به خدا دیگه هیچی نمیخوام، تو که به دردِ لای جرز هم نمیخوری، از حیوان کمتری... حداقل بگو اینا فعلا دغدغه اند ولی همه چی نیستند." و من برای بارِ یک میلیونیم فکر کردم که دارم چیکار میکنم؟ چی میخوام تو این دنیا؟ یادِ صحبت های حاج آقای ماندگاری افتادم چند ماه پیش در پاسخ به سوال یه دختر خانمی گفتند: "ما دکتر زیاد داریم، برای جسم آدمها دکتر زیاد داریم؛ برای روحشون چند تا دکتر داریم؟ آیا این تعدادی که هستن، کافیه؟" اون خانم راجع به ادامه ی تحصیل در خارج از کشور در رشته پزشکی یا رفتن به حوزه ی علمیه با وجود مخالفت خانوادشون پرسیده بودند و آقای ماندگاری اینطور پاسخشون رو دادند. و باز یادِ زمان شناس بودن افتادم. یادِ شهید حججی که چند دقیقه پیش قسمتی از مستند زندگیشون رو دیدم که یکی از دوستانشون میگفتند: "همیشه از سخنرانی های آقا یه سرنخ میگرفت و همون رو دنبال میکرد. مثلاً اگه تاکید روی کار علمی بود میرفت سراغش تا جایی که تیم رباتیک مرکزشون تا مسابقات iranopen هم رفت. اگه تاکید کار فرهنگی بود همین طور..." تمامِ نقل قولها رو نقل به مضمون مینویسم، اگه کلمات دقیق نیستند عذر میخوام. 


چی میخوام از این زندگی؟ چی کار دارم توی این دنیا؟

  • رهگذر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">