کلمه ای که گویای احوالم باشد، کشف نشده!

سادگی و سادگی و سادگی،
تازه پی بردم به اِشکال خودم!
_________________________________
میفرماید که:

زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند تهمت بدنامی چند

این، پایان است.

غبارآلود

راستش وقتی حرف به درد بخوری ندارم، کمتر بنویسم بهتره. البته هیچ وقت حرف مفیدی نداشتم ولی این هفته همش درگیر کارهای اداری و پیدا کردن استاد بودم و دیگه اصلا نرسیدم بنویسم! بله دیگه، استاد رو باید پیدا کنیم!! ایشون دو روز در هفته میومدن که همون رو هم دیگه نمیان! من هی با لپتاپ راه میوفتم این همه راه رو میرم دانشگاه میفهمم تشریف نیاوردن. ایمیل هم که اصلا عادت ندارن جواب بدن، فقط خبر بودن با نبودنشون رو میدادند که اون هم 3 هفته است در جواب نزدیک به 10 تا ایمیل هییییییییییچ عکس العملی نشون ندادند. از اون طرف مسئولین هم که میگن تا استاد نمره رو ثبت نکنه هیچ کاری نمیشه کرد. با اینکه وقتی میرم دانشگاه فقط حرص میخورم ولی واقعا خیلی برام مهم نیست چی بشه. نهایت مجبورم نزدیک 900 هزار تومن پول زور بدم و یه نمره وارد بشه و تمام. البته اگه تموم بشه. والا! البته به قول یه نفر، هیچ کاری بی جواب نمیمونه.


باز هم ول کنیم این حرفها رو... چند روزه شروع کردم درس خوندن. بد نیست بگم چجوری. مثلا همین چند دقیقه پیش در حال مطالعه طراحی الگوریتم یه دفعه خودکار رو گذاشتم روی کتاب و زدم زیر گریه. دلم میخواست میتونستم فریاد بزنم و بگم: "چی کار دارم میکنم؟ راه اینجاست؟" ولی فقط گریه کردم و بعد چند دقیقه برگشتم سر درس! این حال و روزه منه! خودم هم نمیدونم حرف حسابم چیه و چرا انقدر آشفته ام. واقعا دلیل روشنی برای این همه سردرگمی پیدا نمیکنم. البته تقصیر خودمه که یک بار برای همیشه نمیرم دنبال یک مسیر و تکلیف خودم رو روشن نمیکنم. مثلا چند ماه بشینم یه سیر مطالعاتی درست حسابی داشته باشم تا به نتیجه برسم. به بهانه های مختلف پشت گوش میندازم. از طرفی این داستان کنکور هم اونقدر برام فرسایشی شده که هیچ حسی بهش ندارم. وقتی با پدر حرف میزنم سعی میکنم خودم رو مشتاق به درس نشون بدم، چون به شدت علاقه داره که ادامه تحصیل بدم و میدونم که چه آرزوها برام داشت و چقدر ناامیدش کردم ولی همچنان بهم انگیزه میده. از اون طرف چون مادر میگه درس خوندن بسه و یه کم به خودت برس و تفریح کن، سعی میکنم خیلی نشون ندم که کنکوری هستم! مثلا دیروز بحث کلاس کنکور بود و پدر هم نبودن، به مادر گفتم: "واقعا دیگه انرژی و تمرکز  درس خوندن رو ندارم"  این حرف رو زدم ولی واقعیت اینه که این هم حرف دلم نبود. نه به خاطر واکنش های پدر و مادر، بلکه به دلایل دیگه و حتی شاید دلایل نامعلوم، ارشد خوندن دیگه دغدغه ام نیست. باور کردنش برای خودم هم سخته. من که تا یکی دو سال پیش، همه ی زندگیم درس و دانشگاه بود و چقدر ذوق داشتم برای ادامه تحصیل و مراحل بعدش، الآن نمیدونم حتی اگه جایی که میخوام هم قبول بشم باید چی کار کنم؟ اصلاً چرا باید ارشد بخونم وقتی دیگه علاقه ای نیست؟ اونقدر که از قبول شدن میترسم از قبول نشدن نمیترسم! یکی از دوستانم یکی از بهترین دانشگاهها قبول شده و به من میگفت ایشالا سال دیگه میای دانشگاه ما. بهش گفتم من که به این دانشگاهها نمیخورم. چند بار هم راجع به اینکه دلیلی برای ارشد خوندن ندارم بهش گفتم ولی همچنان تشویقم میکنه. مثلا میگه برو کلاس روحیه ات عوض میشه.


همین دیگه. همیشه فکر میکنم امکان نداره اتفاقی بدون حکمت خدا باشه. پس حتما این سردرگی من هم حکمتی داره. اینکه چند ماهه یه مجموعه اتفاقهایی افتاده که به مسیری که همه ی عمرم بهش ایمان داشتم، شک کنم؛ حتما دلیلی داشته. اگه خواستید سخنرانی های چند هفته اخیر آیت الله میرباقری رو در هیئت میثاق با شهدا گوش کنید. من بخشی از صحبت های سه شب قبلشون رو گوش دادم. بعضی حرفها میتونه پایه های تفکراتی که گاهی یک عمر اسیرشون بودیم رو سست کنه و این بد نیست به نظرم. علاوه بر سخنرانی ها، برخورد با آدمهای مختلف هم در تصمیم برای تغییر مسیرم بی تأثیر نبوده. البته شاید این حجم از تحت تأثیر قرار گرفتن خیلی هم خوب نباشه. طبق معمول: نمیدونم.


باز دارم این حرفهای بی سر و ته رو اینجا مینویسم. شرمنده که وقتتون گرفته میشه و حاصلی براتون نداره. ولی خیلی خوب میشه اگه کسی راهی داشت برای پیدا کردن یه هدف درست حسابی که خیر دنیا و آخرت توش باشه، بگه. حتما یه هدف هم نبود و یک مسیر بود هم خیلی عالی میشه. سعی میکنم بهانه جویی نکنم و رو حرفتون حرف نزنم. :) سعی میکنم... :)) دستتون درد نکنه.


+ صوت هایی اینچنین رو هم بارها و بارها گوش دادم و گریه کردم.

  • رهگذر

نظرات  (۱)

سلام
داستان «بن‌بست ۲۱» رو توی ″فداک″ بخونید
نقد و نظرتون رو هم بگید، ممنون میشم...
پاسخ:
سلام.

چشم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">