کلمه ای که گویای احوالم باشد، کشف نشده!

سادگی و سادگی و سادگی،
تازه پی بردم به اِشکال خودم!
_________________________________
میفرماید که:

زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند تهمت بدنامی چند

این، پایان است.

معنای زندگی

این متن یه مقدار طولانیه و معلوم هم هست که کپی کردم! ولی امیدوارم حوصله کنید و وقت داشته باشید که بخونید. بسیار جای تفکر داره.


«معنای زندگی

مسئله‌ی معنای زندگی وقتی پیش می آید که شما شور زندگی را از دست بدهید. یکی از عللی که در دوران مدرن مسئله‌ی معنای زندگی جدی‌تر شده و حتی در فلسفه، نسبت به دوران پیشامدرن شیوع بیش‌تری پیدا کرده، همین است که به جهاتی آن شور زندگی در انسان‌ها فروخوابیده است. حال این جهات قابل بررسی است که ببینیم چقدر به ژنتیک، تعلیم، تربیت و یا به چیزهای دیگری بر‌می‌گردد. اگر شما شور زندگی داشته باشید، هنگام مطرح شدن معنای زندگی پوزخند می‌زنید.

کسی که شور زندگی دارد، دردی ندارد که درباره‌ی معنای زندگی سوال کند، بلکه این سوال برای کسی به وجود می آید که شور زندگی را ندارد و از دست داده است. هر کدام‌مان هم به علتی شور زندگی را از دست می‌دهیم؛ ولی همه‌ی این امور که شور زندگی را از آدمی می‌گیرند "غیرمعرفتی" هستند. بنابراین اگر اوضاع و احوال عینی و خارجی زندگی مساعد باشد، ما هیچ‌وقت به مسئله‌ی معنای زندگی نمی‌رسیم؛ اما اگر عکس این باشد (یعنی مساعد نباشد) آن وقت حساب و کتاب می‌کنیم. به زبان ساده بگویم، وقتی با معشوق و محبوب و دوست خودتان قرار ملاقات دارید، زمان ملاقاتِ پنج یا شش ساعتِ به نظر‌تان پنج، شش دقیقه می آید، اما وقتی با رئیس اداره‌تان قرار ملاقات نیم ساعتِ دارید، زمان به نظرتان طولانی تر می آید. این‌جاست که آدم سوال می‌کند "اساسا فلسفه ملاقات با رئیس اداره چیست؟" و از این‌جاست که پرسش پیش می آید "نهاد ریاست برای چه درست شده و چرا آدم باید جواب‌گو باشد" و... در نتیجه می‌توان گفت که آدم از چیزی که لذت می‌برد سوال نمی‌کند.

مصطفی_ملکیان

مقاله‌ی شوق زندگی و میل مبهم خودکشی؛ مجله‌ی کرگدن

از کانالِ کانون فلسفه و دین دانشگاه امیر‌کبیر»


+ چقدر این استدلال رو قبول دارید؟ یعنی اگر زندگی پُر شوق و شوری داشته باشیم دیگه سراغ مفهوم زندگی نمیریم؟ به نظرم اون عبارتِ "غیر معرفتی" هم جای توضیح بیشتر داره.

  • رهگذر

نظرات  (۱)

سلام

 تقریبا کل حرفهاشون رو قبول ندارم
چون قیدهایی که آوردن صحیح نیست. «کسی که شور زندگی دارد، دردی ندارد که درباره‌ی معنای زندگی سوال کند»
چنین چیزی محاله. چون انسان بدون درد در دنیا نداریم. برای زندگی هم نمیشه بر اساس تصورات و مفاهیم انتزاعی طرح و برنامه داد.

همه ی انسانها به یک جایی می رسند که می فهمند زندگی باید مفهومی خیلی بالاتر از اون چیزی که فکر می کنند داشته باشه و به دنبال معنا و خود اون هدف و زندگی برتر میرن.

کسانی که راه رو درست میرن و روی این نیاز درونی و فطریشون سرپوش نمیگذارند به مقصد می رسند. و کسانی که نمی رسند یا با غفلت (همه نوع غفلتی) به زندگی ادامه میدن. یا به زندگیشون خاتمه میدن. 
پاسخ:
سلام علیکم

خیلی عالی گفتید.

من هم این حرفها رو قبول ندارم که تا وقتی شور و نشاط هست به معنا توجهی نمیشه. در مورد مثالی هم که در انتهای متن آوردن میشه گفت که اگر برای کارهای مورد علاقمون به معنا فکر نمیکنیم به این خاطره که قبل از شروعشون حسابی بهشون فکر کردیم و تصمیم جدی گرفتیم و به همین خاطر همیشه با شوق و انگیزه و بدون توجه به گذشت زمان سراغشون میریم.

با تشکر از توجه و نظر شما
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">