آنچه بر خود نمی پسندی...
- جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۴ ب.ظ
- ۲ نظر
بعد از بیشتر از یکسال هنوز به وبلاگ دو تا از دوستای قدیمی سر میزنم و براشون نظر میذارم. از بس که با مرام بودند و توی سخت ترین لحظه ها تا جایی که میتونستن تنهام نذاشتن. با وجود اینکه هیچ وقت همدیگر رو ندیدیم و فقط 3-4 ماه در حد خوندن چند تا پست من رو میشناختند ولی چنان محبتی ازشون دیدم که هیچ وقت فراموششون نمیکنم. ممکنه گاهی تو شلوغی ها و روزمرگی ها چند هفته ای یادم بره بهشون سر بزنم ولی همیشه تو ذهنم هست که سراغی ازشون بگیرم. فقط یه چیزی ناراحتم میکنه که وقتی میپرسن دیگه وبلاگ نداری میگم یه چیزایی برای دل خودم مینویسم ولی میخوام یه وبلاگ به درد بخور بزنم اون وقت خبرتون میکنم. حالا دلیلی هم نداره که آدرس اینجا رو بهشون ندم ولی نمیدونم شاید نمیخوام حرفهایی که همش ناامیدی و غصه است رو بخونن. اونا روزایی رو از من یادشونه که خوب و خوشحال بودم. هنوز هم سعی میکنم با کامنت هام بهشون انرژی مثبت بدم. یکیشون سال دیگه کنکور داره و میدونم که از پارسال داره براش زحمت میکشه. نمیخوام ناراحتشون کنم. موندم چی کار کنم.
نمیدونم چرا اینا رو نوشتم. چند روز پیش یه وبلاگی رو میخوندم راجع به اینکه یه عده یهو وبلاگشون رو حذف میکنن یا دیگه نمینویسن نوشته بود. نوشته بود باز خدا خیر بده اونی رو که خبر میده به خاطر کنکور یه مدت نیستم. یا هردلیل دیگه. ولی خبر میده. نمیدونم حالا من اگه بخوام اینجا رو حذف کنم باید چی بنویسم. نمیدونم اصلا چرا باید ننویسم. یا چرا باید بنویسم؟!!
اینکه میرم وبلاگ دوستهام رو میخونم ولی باخبرشون نمیکنم که اینجا مینویسم حس خوبی نیست. هرچند یه مسئله ی شخصیه، ولی همون طور که من دوست دارم کسی که وبلاگ من رو میخونه بدونم کیه و خودش چه تفکری داره و چیا مینویسه؛ حتما دیگران هم همین حس رو دارند. حالا الحمد لله رب العالمین، من اهل شبکه های اجتماعی نیستم. یکی دو مورد بود که هرطور بود ترکشون کردم. حداقل دیگه فعالیتی ندارم و فقط سر میزنم.
نمیدونم چرا این حرفهای بی سر و ته رو مینویسم. نمیدونم چی میخواستم بگم اصلاً... :(
- ۹۶/۰۷/۲۱