باید خیلی خدا رو شکر کنم برای اینکه اتفاقهایی مثل آشنا شدن با وبلاگ خانم "رهرو" رو سرِ راهم قرار میده. وگرنه من چون تو دنیای واقعی از این حال و هواها دورم، راحت غافل میشم. دیشب حدود 4 ساعت داشتم مطالبِ ایشون و لینک هایی که خودشون یا مخاطباشون گذاشته بودند رو میخوندم. بارها گریه ام گرفت. بارها امید پیدا کردم. نزدیک به یکسال پیش یه نفر بهم گفت: "با اونایی که شبیه خودت هستند بحث کن!" پیش خودم گفتم آخه با کسی که شبیه خودم باشه که بحثی ندارم. ولی باید چندین و چند بار این راهو میرفتم تا بفهمم اونایی که اعتقاداتشون از اساس با من مخالفه، با کوچکترین اظهار نظری فقط روی میآرن به توهین و تمسخر. یکی از دوستانم که بسیار مطلع تر و منطقی تر از من هست گله داشت که وقتی بحث میکنه حتی با اونایی که ادعای پذیرش حرفِ مخالف رو دارن فقط احساس میکنه داره مسخره میشه. من که بماند...
خلاصه وقتی میبینم فقط من نیستم که یه مسائلی برام مهمه، امید پیدا میکنم. دیگه فکر نمیکنم شاید اعتقادات من بی پایه و اساسه، یا شاید من زیادی سخت میگیرم، یا حتماً یه ایرادی دارم که راهی که همه میرن رو نمیرم.
بعد از چند ماه دوباره دارم سعی میکنم به راه بیام. سخته. خیلی سخته و من هم خیلی ضعیف.
توکل به خدا.
- ۹۶/۰۶/۰۴
و توکل علی الحی القیوم