کلمه ای که گویای احوالم باشد، کشف نشده!

سادگی و سادگی و سادگی،
تازه پی بردم به اِشکال خودم!
_________________________________
میفرماید که:

زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند تهمت بدنامی چند

این، پایان است.

می روند و ساده اظهار تأسف میکنند

چشم‌ها حس ِ دروغی را تعارف می‌کنند

تا که بر هر چشم، بیش از حد توقف می‌کنند


عشق نامش نیست، این بازی بی‌شرمانه‌ای‌ست

شرم بر آن‌ها که در بازی، تخلّف می‌کنند


چشم تا وا می‌شود، دل ساده می‌ریزد فرو

قصر ِ بی دروازه را راحت تصرّف می‌کنند


ناگهان آن‌ها که اظهار ِ ارادت کرده‌اند

می‌روند و ساده اظهار ِ تأسف می‌کنند


شعر برمی‌خیزد آنجایی که در ما حرف‌ها

برنمی‌خیزند و احساس ِ تکلّف می‌کنند


"عاقبت دستانمان رو می‌شود با شعرها

مثل ِ چشمانی که بعد از گریه‌ها پُف می‌کنند"

 

- سجاد رشیدی پور


پی نوشت: این شعر، دلیلِ رسیدنم به دو تا از لینک هایی بود که الآن در بخش پیوندها هستند. هنوز هم برای چند تا از لینک ها اجازه نگرفتم. امیدوارم اگه گذرشون به اینجا افتاد ناراحت نشوند.


همین یک ساعت پیش و در آخرین روز از مهلت ثبت نام کنکور ارشد (البته مطابق انتظار، تمدید شد) بالاخره ثبت نام کردم. حسِ خاصی بهش ندارم! :))

دو روز پیش یه نفر بهم گفت: "هیچ وقت ازدواج نکن!" وقتی با خنده پرسیدم: "چرا؟" دلایلی آورد و آخر سر هم گفت: "اگر هم خواستی ازدواج کنی با دلت ازدواج نکن، با عقلت ازدواج کن." و باز هم وقتی گفتم: "اون جوری که دیگه دل خوش نیست" گفت: "خوشیش فقط شش ماهه!" راستش قبول نکردم و فقط سکوت کردم. شاید چون برای واقعی ترین و جدی ترین اتفاقات و تصمیمات زندگیم هم میرم سراغ ایده آل هایی که شاید فقط تو قصه ها خونده باشیم. ولی برای من مهم اند. هرکی هم هرچی میخواد بگه، بگه. :) چند دقیقه بعد از این صحبت ها همون شخص دوباره گفت: "هر وقت هم خواستی ازدواج کنی، فقط اونی که پدر و مادرت معرفی میکنند. انتخاب نه ها. خودت انتخاب کن! معرفی با خانواده باشه، تو بین اون گزینه ها انتخاب کن!" و باز هم سعی کردم دلیل بیارم و مخالفت کنم، ولی دیدم همچین بی راه هم نمیگه. به خصوص وقتی گفت: "پدر و مادر میتونند با یک نگاه بفهمند طرف کیه و چیه" و یک سری صحبت های دیگه... :)

«گاهی وقتا فکر میکنیم کسی که از نظر قلبی، از غیر خدا بریده نباشه، نباید توی ظاهر هم مثل کسایی برخورد کنه که از غیر خدا بریده... این تفکر اشتباهه. خیلی هم اشتباهه. اتفاقاً برای خیلیا راه اصلاح قلب، از اصلاح رفتارهای ظاهری شروع میشه. امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

ابتدای راهِ زهد، خود را به زهد زدن است.
...
این که تا من از نظر قلبی درست نشدم، رفتار ظاهریم رو تغییر نمیدم، دام شیطونه. حواسامون رو جمع کنیم. نکنه توی این دام بیفتیم...»

و در ادامه هم در درس 17 از مجموعه ی "خدایی که هست، خدایی که داریم" راجع به تفاوت "ریا" و تلاش برای اصلاح رفتار صحبت میشه، که مدت ها ذهنم رو درگیر کرده بود. خیلی وقت ها ناراحت میشم از اینکه ظاهرم خیلی بهتر از اونی که در واقعیت هستم نشون میده و... این متن رو درست بعد از گفتگویی که قسمتیش رو در پاراگراف بالا اشاره کردم، خوندم. شاید به فاصله چند دقیقه بعد. وقتی همون شخص یه برداشتهایی بر اساس ظاهرم کرد و نتیجه گرفت که خیلی خوبم!!!! و من ناراحت شده بودم و سعی میکردم تصورش رو تغییر بده که نشد! البته ایشون برخوردش با دید مثبت بود، جور دیگه ای هم هست که باید رنج بکشی بابت اعتقاداتت و... همون روز برای کاری رفته بودم بانک و چون سیستم قطع شده بود یه بحث هایی که حتما حدس میزنید چیا بوده، پیش اومد و یکی از مشتری ها به یکی از آقایون کارمند بابتِ ظاهرشون یه تیکه ای انداخت. واقعا نمیشه گفت هرکس یه ظاهر خاصی داره حتما برای منفعت دنیوی بوده و ... ولی من بیشتر وقتی ناراحت میشم که عده ای برای اینکه اینجور طعنه ها رو نشنوند تغییر میکنند. حالا نه اینکه یهو از اونور بوم بیوفتند، کم کم... به قول یه نفر شیطون نمیاد به یک مومن نماز شب خون بگه برو شراب بخور که! میدونه از چه دری وارد بشه که اثر بذاره. میتونه با همون نماز و عبادتش گمراهش کنه. یا غرورش به خاطر همین عباداتش و... و وای از اونایی که پیش خودشون میگن اعتقاداتمون رو برای خودمون نگه میداریم و با ظاهر به دیگران نشون نمیدیم که یا ریا بشه یا بخوایم تو جمعی نادیده گرفته بشیم یا هزار جور حرف بشنویم و... این واکنش در برابر تحقیر و تمسخر و نادیده گرفته شدن از جانب عده ای خیلی برام دردناکه. "جا زدن" همیشه دردناکه، به خصوص وقتی پای اعتقادات وسط باشه.

در موردِ خودم هنوز هم مطمئن نیستم چقدر از رفتارام از روی "ریا"ست... احتمالاً همش!

در رابطه با شعر بالا هم یه نظری بدم تو دلم نمونه! :)) با بیشتر ابیاتش موافقم ولی... چشم ها هیچ وقت دروغ نمیگن. میگن؟

باز اومدم کلی حرف زدم! ببخشید! :) دلمان گرفته بود فقط...
  • رهگذر

نظرات  (۲)

  • جنابــــــــ دچار
  • این دنیا جای عشق و عاشقی نیست عامو :)
    پاسخ:
    پس جای چیه؟!

    قطعاً جای دویدن برای یه لقمه نون هم که نیست!

    البته عشق و عاشقی هم تعریفهای متفاوتی میتونه داشته باشه.
    در مورد پ ن ای که درباره نظر دوستتون درباره ازدواج گفته بودین دوست داشتم بگم البته هررر پدر مادری این بینش نسبت به ادم ها رو ندارن... اگه ادم میدونه پدر مادرش ادم شناسن میتونه به نظرشون اعتماد کنه. در غیر این صورت خودش باید به طور کامل به شناخت از طرف مقابل برسه!
    پاسخ:
    بله اتفاقا من هم یکی از مخالفت هام با اون شخص همین بود که گفتم بعضی از پدر و مادرها شناخت کاملی از نسل جدید ندارند و این خودش میتونه مشکل ساز بشه و بعد هم ایشون گفتند که نه، تجربه ی پدر و مادرها به حدی هست که بتونند بهتر از ما بقیه رو بشناسند و... از این وجه باهاشون خیلی هم عقیده نبودم ولی راستش از این جهت که اونها چون به عنوان شخص سوم و از بیرون دارند روابط رو میبینند به احتمال زیاد به دور از احساس و عقلانی تر میتونند قضاوت کنند. در هر صورت من که دوست دارم مطیعشون باشم. :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">